مدتی شد که زیاران سر از آشفتهٔ شیرازی غزل 1227

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

مدتی شد که زیاران سر دوری داری

1 مدتی شد که زیاران سر دوری داری ما نداریم شکیب از تو صبوری داری

2 خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور از عنادل زچه ای گل سردوری داری

3 مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر پری این شیوه ندارد که تو حوری داری

4 سرو من سنبل و سوری و سمن بار آرد گر تو سرو و سمن و سنبل و سوری داری

5 نور خورشید بر اطراف جهان میتابد مرغ شب بیخبری علت کوری داری

6 از نمکدان بت شیرین لب من شکر ریخت ای نمک گر تو همین فخر بشوری داری

7 تا گرفتار در این ظلمت نفسی ایدل چه تمتع تو از این پیکر نوری داری

8 لغت عشق به برهان محبت درج است گر تتبع تو بفرهنگ سروری داری

9 دین بجز حب علی نیست زآشفته بپرس بگذر ای شیخ گر انکار ضروری داری

10 نه خدائی نه پیمبر ولی از غیب آگه که تو خود علم حصولی و حضوری داری

عکس نوشته
کامنت
comment