1 زنهار در آن کوش که در زیر سپهر با هیچ کسات هیچ نپیوندد مهر
2 تا بو که از این هزاهزکون و فساد بیرون شدنیت زود بنماید چهر
1 یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم فرمان تو را به جان سمعنا گویم
2 بر من تو به فضل اگر غفرنا گویی من آیم و ربنا ظلمنا گویم
1 ای ذات منزهت مبرا ز وجود بر خاک در تو کرده ارواح سجود
2 چون قطرهٔ شبنم است بر برگ گلی از راه عدم هر آن چه آید به وجود
1 سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
2 از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت کاندر رهت، ز هر دو، چه مایه بلا برم