1 دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد
2 در عربده می باشد چون ترک تقاضایی مژگان تو پنداری از ما طلبی دارد
3 در میکده خاکم را پیمانه کنی یا رب شاید دل حسرت کش لب را به لبی دارد
4 ای دل نشوی غافل از فیض بناگوشش در پرده سواد خط صبح عجبی دارد
5 افسانه کند خوابش آشوب قیامت را دل بیهده در کویش شور و شغبی دارد
6 بی رنج نشد حاصل، نه کفر نه ایمانم از بتکده تا کعبه هر جا ادبی دارد
7 بگشای حزین چشمی کان مهر جهان آرا در محمل هر ذرّه لیلی نسبی دارد