1 به یاد زلفت از هر سینه بوی مشک میآید ز خاک کشتهٔ دیرینه بوی مشک میآید
2 خیال زلف او را در دلم هرگه گذار افتد چو گل از زخمهای سینه بوی مشک میآید
3 به جوش آرد ز بس شوق می گلرنگ خونم را ز خاکم هر شب آدینه بوی مشک میآید
4 حذر از فتنهٔ خوبان این گلشن، که سوسن را ز خنجر همچو اهل کینه بوی مشک میآید
5 سلیم آهی کشیدم بر خیال زلف او آنجا هنوز از خانهٔ آیینه بوی مشک میآید