1 دل بدام زلف مشکین است باز بسته ی آن موی پرچین است باز
2 حلقه های زلف در روی نگار زان دل رنجور غمگین است باز
3 میرود یار و بهمراهش رقیب یارب او را این چه آیین است باز
1 دادم بغمت شادی این هر دو جهان را گر عشق نباشد که کشد بار گران را
2 در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را
1 عالمی در شادی و ما را غم است این غم ما از برای عالم است
2 چشم غیرت بین ما را نور نیست هر کجا سوریست آنجا ماتم است
1 این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
2 خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست