- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما ویران شد از سپاه غمش خان و مان ما
2 از دست جور عشق خرابست ملک جان برآسمان شد از ستمش الامان ما
3 ز آهم نگرکه خلق بفریاد آمدند نشنود یار این همه آه و فغان ما
4 بی درد عشق صبر نداریم یک نفس درد و غمست مونس هر دو جهان ما
5 پنهان ز خلق کرده ام اسرار عشق را پیداست پیش تو همه سر نهان ما
6 شد عاقبت بدولت عشقت براه عشق بی نام و بی نشان همه نام و نشان ما
7 گفتم بجان تو که دل از غم خلاص کن گفت از تو این نبود اسیری گمان ما