-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 زد سحر طایر قدس ز سر سدره صفیر که درین دامگه حادثه آرام مگیر
2 قدسیان بهر تو آراسته عشرتگه انس تو درین غمکده چون غمزدگان مانده اسیر
3 دو کمانوار میان تو و مقصود ره است خویش را بهر چه انداخته ای دور چو تیر
4 بگسل از دل ببر از جان که گزیر است ازان دل به آن شاهد جان ده که ازو نیست گزیر
5 هیچ جا نیست که عکس رخ او پیدا نیست جرم آیینه بود گر نبود عکس پذیر
6 خم دیرینه می پیر من است ای ساقی هر دمم فیض دگر می رسد از باطن پیر
7 باده لعل برد غصه ایام ز دل مدعی گر نخورد گو برو از غصه بمیر
8 جامی آن راز که در پرده معنی بنهفت نی کلک تو ادا کرد به الحال صریر
9 زیر این پرده زنگار کسی محرم نیست پرده مگشا ز رخ حجله نشینان ضمیر