زد هجر بصبح وصال فالم از آشفتهٔ شیرازی غزل 769

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

زد هجر بصبح وصال فالم

1 زد هجر بصبح وصال فالم خور داد نشان از آن جمالم

2 خورشید اگر بخانه باشد اختر چه غم است ازو بالم

3 سودای جمال آن پری روی هم خواب ببرد و هم خیالم

4 هر روز زفرقت تو سالی است چون است فراق تو بسالم

5 عناب لبت ببزم بوسید خون خورد زعذر بدسگالم

6 مستقبل و ماضیم چه پرسی بر وصل کنون خوش است حالم

7 زآئینه زدود آب می رنگ شادی برهاند از ملام

8 گر شکوه ای از فراق او رفت الحمد که شاهد وصالم

9 سیراب شدم زلعل نوشش ای خضر چه میدهی زلالم

10 بر درد دل احتمال درمان گفتند و نبود احتمالم

11 الا که بگیرم آن سر زلف در شام فراق بر تو نالم

12 آشفته سگ در علی شو تا فخر کنی باهل عالم

عکس نوشته
کامنت
comment