-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زد حکیمی به طرف باغ قدم دید زاغ و کبوتری با هم
2 هر دو فارغ نشسته بر یک شاخ در زبان آوری به هم گستاخ
3 مانده حیران به فهم خرده شناس کین نه بر وفق حکمت است و قیاس
4 صحبت جنس جز به جنس که دید الفت بی مناسبت که شنید
5 ناگه از شاخ آمدند فرو به تمنای آب بر لب جو
6 بر سر خاک در شتاب شدند لنگ لنگان به سوی آب شدند
7 دید از آنجا که تیز فرهنگیست که میانشان مناسبت لنگیست
8 لنگی پا رساند بر همشان در تکاپوی ساخت همدمشان
9 که تو را شوق آن شود جامی که رهی همچو میوه از خامی
10 شیوه نارسیدگان بگذار رسم و راه رسیدگان بردار
11 تا ز خامی خویش و هیچ کسی به مقام رسیدگی برسی
12 سوی پاکان توجهی می کن به تکلف تشبهی می کن