زآن دهانم داد دشنامی از آشفتهٔ شیرازی غزل 814

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

زآن دهانم داد دشنامی که من می‌خواستم

1 زآن دهانم داد دشنامی که من می‌خواستم بعد عمری دید دل کامی که من می‌خواستم

2 جست دل زلف دلارامی که من می‌خواستم یافته امشب دلارامی که من می‌خواستم

3 سوزی اندر بلبلان افکند و آتش زد به گل داشت باد صبح پیغامی که من می‌خواستم

4 از چه پیر می‌فروشانم ز جامی خم نکرد بود در پای خُم آنجا می که من می‌خواستم

5 بود چشم شوخ او را زلف خالی توامان داشت بر کی دانه و دامی که من می‌خواستم

6 زاهدی را دید عاشق گشته رندی دوش گفت جمع شد آن کفر و اسلامی که من می‌خواستم

عکس نوشته
کامنت
comment