1 ز میرزا ابوالخیر والا نژاد گلی در ریاض نجابت شکافت
2 به هر سوسو نسیمی کز آن گل وزید غبار کدورت ز دلها برفت
3 چو خورشید نور جمالش بدید رخ خویش در پردهٔ شب نهفت
4 لب غنچه و گوش گل در چمن به این مژده دارند گفت و شنفت
5 دلم بهر تاریخ میلاد او در معنی از منقب فکر سفت
6 سراپا زبان غنچه سان شد نخست پس آنگه «گل باغ امید» گفت
دیدگاهها **