1 زین زمانه شیخ جمال آن که کس ندید در دهر یک معرف شیرین ادا چو او
2 چون کرد از کمال رضا وام جان ادا تاریخش از معرف شیرین ادا بجو
3 طبعم چو در غمش الف از ب نمیشناخت یک سال اگر کم است دلا عذر او بگو
1 بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید
2 عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید
1 بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد
2 جسم خاکی شد سپند و بستر آتش آن زمان کان گران تمکین در این مضطرب احوال زد
1 هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم صید این دامم از آن بیاضطرابی نیستم
2 گرچه هستم در بهشت وصل ای حوری نژاد چون قرینم با رقیبان بیعذابی نیستم