1 زین بیش بتا مجوی آزار دلم درهم مشکن به هجر بازار دلم
2 عیبم مکن ای دوست و به من رحم آور کاندر سر کوی تو گرفتار دلم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر اقبال باشد یاور ما دهد داد ضعیفان داور ما
2 نماند این شب دیجور باری برآید آفتاب خاور ما
1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما
2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما
1 کسی که شمع جمال تو در نظر دارد ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
2 ز مرهمش نبود سود دردمندی را که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به