- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین پیش داشت یار غم کار و بار یار آخر فرو گذاشت به یکبار کار یار
2 عمری گذشت تا سخنم را به هیچ وجه در خود نداد ره، دهن تنگ بار یار
3 چندانکه میروم ز پی یار جز غبار چیزی نمیرسد به من از رهگذار یار
4 افتادهام به بحری وانگه کدام بحر؟ بحری که نیست ساحل آن جز کنار یار
5 بار جهان کجا و دل تنگم از کجا؟ جایی است دل که نیست در و غیر بار یار
6 نگرفته است دامن من هیچ آب و خاک الا که آب دیده و خاک دیار یار
7 یار ار به اختیار تو شد نیک، ور نشد واجب بود متابعت اختیار یار
8 چون غنچهام اگر چه بسی خار در دل است من دل خوشم به بوی نسیم بهار یار
9 بلبل گذاشت شاخ سمن، میل خار کرد یعنی که خوشتر از گل اغیار خار یار
10 سلمان! تو چند دعوی یار کنی که خود پیداست بر محک محبت عیار یار؟