- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین دام تن گهی که چو شهباز برپرم بالی بهم زنم ز سماوات بگذرم
2 نهصد هزار دوره عظمی ورای عرش طیران کنم که جز برخ دوست ننگرم
3 هر لحظه بحسن دگر صدهزار بار بینم جمال عارض آن ماه پیکرم
4 در هر تجلیی ز جمالش شوم فنا کلی حجاب هستی خود را ز هم درم
5 چندین هزار دور برآید در آن فنا تا از بقای خویش کند زنده دلبرم
6 از خلعت منی چو مرا یار عور ساخت آنگه لباس هستی خود کرد در برم
7 دیدم که هر چه هست منم، نیست هیچ غیر هر ذره گشته پرده برروی انورم
8 آئینه جمال جهان سوز روی ماست از حیز عدم بوجود آنچه آورم
9 حالات مابشرح نیاید اسیریا تا لطف نوربخش جهان گشت رهبرم