1 ای زاتش سودای تو داغم بر داغ در شام غم از سپهر افزون تر داغ
2 بگذشته درون هم از برونم هر داغ آیا به کجا نهی کنون دیگر داغ؟
1 تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت
2 وه که ممکن نیست دیگر چشم را دیدن به خواب کز خیال لب نمک آن مه به جای خواب ریخت
1 بعد عمری کافکند گردون به کوی او مرا سیل اشک شادمانی هی برد زان کو مرا
2 گاه چشم آید گران در کفه عشقم ز غم کوه فرهادش اگر یک سو نهی یک سو مرا
1 بیروی تو شد تیره از اشک مرا شبها روشن نشود شبها بیماه ز کوکبها
2 از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان کز شب سیهم روز است وز روز سیه شبها