- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زراحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را
2 مکدر خاطرم سا قی، از آن می ریز در کامم که می سازد بلورین از صفا جام سفالی را
3 به عالم اعتبار کیمیا می داشت جمعیت به زلف او نمی دادند اگر آشفته حالی را
4 فرنگی نرگسش چون می به جام طاقتم ریزد کنم آب خمار او شراب پرتگالی را
5 نگاهی چشم دارم از تو کز وی بوی لطف آید چه پیمایی به من ساقی دمادم جام خالی را
6 برات عشرتم بر گلشن کشمیر شد جویا بحمدالله که دارم منصب آسوده حالی را
7 بنگر رخ بر گلشن کشمیر شد جویا بحمدالله که دارم منصب آسوده حالی را