- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زانرو که زد به بلبل پرشور، پشت دست تا حشر می گزد، گل مغرور، پشت دست
2 در کوی عشق، پا به ادب بر زمین گذار این بیشه، شیر می خورد از مور پشت دست
3 دیشب به زور جام ادب سوز عاشقی زد مستیم، به ساغر منصور پشت دست
4 از فیض فقر، می زند امروز مدتی ست کشکول ما، به کاسهٔ فغفور، پشت دست
5 چشم تو در بهشت ز مژگان پر غرور مستانه می زند به صف حور، پشت دست
6 طالع نگر که نیست به دست نگاه من مستانه دیدنی ز تو مستور، پشت دست
7 موسی کشد خجل، ید بیضا در آستین بیند ز شمع من، اگر از دور پشت دست
8 یا رب به کیش کیست بت ما که می زند بر مست پشت پا و به مخمور پشت دست؟
9 از پایداری مژهٔ خون فشان حزین زد قطره ام به قلزم پرشور پشت دست