-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان نکهت مشکین،که همی آید از آن سو تا فانی مطلق نشوی دل نبرد بو
2 چون مست شدی مسکن جان، لجه دریاست هشیار شدی، جانب بحر آ، ز لب جو
3 آن ماه جهان از همه رو ظاهر و پیداست چون فاخته تا چند زنی نعره که: کو،کو؟
4 گر یار ندیدیدی، بطلب در همه جایی تا یار نبینی نشود کار تو نیکو
5 میزان خدا عقل شریفست درین راه گر تو سبک آیی نبود عیب ترازو
6 من عاشق آن روی دل افروزم و حیران زاهد دهدم توبه ز روی تو،زهی رو!
7 قاسم، دل و جان ره نبرد جانب مقصود تا نشنود از لطف ازل بانگ «تعالوا»!