- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوختن شمع شبستان زمن آموخته است گل ز رخسار تو افروختن آموخته است
2 در هوای تو سبک سیرتر از بوی گلی م به غریبی دل ما در وطن آموخته است
3 بر زمین ساغر سرشار به کف غلطیدن مست لایعقل من از چمن آموخته است
4 نیست بی فایده در پیش تو استادن سرو از تو دامن به میان برزدن آموخته است
5 پیش از ایجاد جهان بی سر و پا می گشتیم آسمان بیهوده گردی ز من آموخته است
6 بی تکلف ز شکر ریزی صائب جویا طوطی نطق تو طرز سخن آموخته است