1 زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
2 یکی لباس جوانی دوم امید و امل سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 روزه رفت و رسید عید فراز عود پیش آر و کار عید بساز
2 رمضان را پدید گشت انجام خیز تا خرمی کنیم آغاز
1 بستد ز من آن پسته دهن دل به دو بادام از پسته و بادام که سازد به از او دام
2 چون پسته گشادم دهن اندر صفت او باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام
1 خوشا وقتا که وقت نوبهار است مساعد روز و میمون روزگار است
2 زمین چون لعبت شمشاد زلف است جهان چون کودک عنبر عذار است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به