1 زان ناله که در بستر غم دوشم بود غمهای جهان جمله فراموشم بود
2 یاران همه درد من شنیدند ولی یاری که درو کرد اثر گوشم بود
1 عقرب سر زلف یار و مه پیکر اوست با این همه کبر و ناز کاندر سر اوست
2 شیرین دهنی و شهد در شکر اوست فرمانده روزگار فرمانبر اوست
1 باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
2 این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
1 آلودهٔ دنیا جگرش ریش ترست آسودهترست هر که درویش ترست
2 هر خر که برو زنگی و زنجیری هست چون به نگری بار برو بیش ترست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما