1 زان پیش که دل داد جوانی دادست اندر سر من موی سپید افتادست
2 چون روز به من نشان پیری بنمود این صبح که از شب جوانی زادست
1 در کوی تو عقل بی قراریست بی روی تو روح سوگواریست
2 هر تار ز نرگس تو تیری است هر موی طره تو ماریست
1 رخش امل متاز که ایام توسن است کار عدم بساز که رحلت معین است
2 بر خاک عاشقی پی او بر مگیر هان زیرا رقیب بر ره و معشوق دشمن است
1 رخت عاشقان را نظر میپذیرد لبت خستگان را شکر میپذیرد
2 فلک را شکرخنده میآید آنجا که پروانه را شمع پر میپذیرد