1 زان روز که چشم من به رویت نگریست نگذشت شبی که از غمت خون نگریست
2 بشتاب که دل بی تو نمی داند زیست دریاب که جان بی تو نمی داند زیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 حُسنی که گواه صنع معبود بود چون حسن بتم زلطف موجود بود
2 رو بر در او ایاز می باش مُدام تا عاقبت کار تو محمود بود
1 گر کس دارد زنیک و بد خواه امید شاید که من از تو دارم ای ماه امید
2 گفتی که تو را چرا امید از من نیست خوی تو و بخت من و آنگاه امید؟
1 در دایرهٔ وجود موجود تویی مقصود نگویمت که معبود تویی
2 گر در غزلی نام خط و زلف برم می دان که بهانه است مقصود تویی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **