1 زان روز که چشم من به رویت نگریست نگذشت شبی که در غمت خون نگریست
2 بشتاب که دل بی تو نمی داند ساخت دریاب که جان بی تو نمی داند زیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سرو امل به باغ عدم تازه گشت هان پایی برون نه از در دروازه جهان
2 عزلت گزین که از غم این چار میخ دهر گردون هشت خانه به عزلت دهد امان
1 کام روان باد دل شهریار بر همه کافی به جهان کامگار
2 عز فلک داور او رنگ بخش حرز ملک خسرو دیهیم دار
1 کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش
2 آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به