-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهجر زلف تو گفتم شبی کنیم شکایت فغان که این شب تیره نمیرسد بنهایت
2 نمیدهد دلم از دست دامن شب یلدا که در درازی و تاری ززلف تست کنایت
3 بسوزی ار بعدالت ببخشی ار زکرامت زتست بخشش و رحمت زماست جرم و جنایت
4 دعا کنم چو بدشنام نام من بلب آری که فحش از آن لب شیرین کرامتست و عنایت
5 حدیث عشق زپروانه پرس وصدق از او جو که سوخت جانش و از سوختن نکرد شکایت
6 بغیر شمع که میسوخت شب بحالت زارم کسی بشام فراق توام نکرد حمایت
7 بدیده رشگ برد دل برای دیدن رویت ببین که بخل چه قدر است و رشگ تا به چه غایت
8 بجز نسیم سحر کو شمیم زلف تو آورد کسی بزخمی ناسور دل نکرد رعایت
9 فراق نامه آشفته گر بکوه بخوانی بسنگ خاره کند آه درمند سرایت