زاهد که همی گفت می ناب از آشفتهٔ شیرازی غزل 220

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

زاهد که همی گفت می ناب حرام است

1 زاهد که همی گفت می ناب حرام است میخورد و بگفت آنکه حرام است کدام است

2 حوران بهشتی بجوار تو جواریست غلمان بسر کویت استاده غلام است

3 گر حکمتی آموخت زخم بود فلاطون ور حشمت جمشید زیک پرتو جام است

4 عمریست که زلفین تو بر آتش رخسار میسوزد و چون مینگری عنبر خام است

5 عنبر نستانم زکس ونافه نبویم بوی سر زلفین توام تا بمشام است

6 گر زاهد شهرست که از جام تو مستست گر آهوی وحشیست که در دام تو رام است

7 نقص است بمه نسبت آن روی که از ماه هر روز شود ناقص وز دوست تمام است

8 بی تو نکنم عیش اگر باغ بهشت است من با تو خورم باده اگر ماه صیام است

9 چشمان تو بر چهره جادوست ببابل در زلف بناگوش تو شعرا که بشام است

10 فرهاد که جان داد زشوق لب شیرین جانبازی و ناکامی او غایت کام است

11 آشفته چه غم باشدش از هول قیامت آنرا که علی رهبر و مولی و امام است

عکس نوشته
کامنت
comment