-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم؟ من نیفتاده ام آن سان که توان برخیزم
2 صبح محشر که سر از خواب گران بردارم هم به رخساره ی ساقی نگران برخیزم
3 دست افتاده کسی نیست که گیرد، جز می اگر آید به کفم رطلل گران، برخیزم
4 نظری بر دل زارم فکن ای نور قدیم رخ نما، تا ز ظلام حدثان برخیزم
5 مشکل این است که از کوی تو نتوانم خاست ور نه آسان ز سر هر دو جهان برخیزم
6 من افتاده خدا را به خرابات برید تا ز فیض نظر پیر مغان برخیزم
7 شدم از دست حزین ، دوش که حافظ می گفت مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم؟