زاهد از رشک این قدر گرم از سلیم تهرانی غزل 692

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

زاهد از رشک این قدر گرم عتاب ما مباش

1 زاهد از رشک این قدر گرم عتاب ما مباش گر توان فکر شرابی کن، کباب ما مباش

2 مطلبی در گفتگوی مردم دیوانه نیست همچو مخمل در پی تعبیر خواب ما مباش

3 نسبت ما می برد از چهره رنگ اعتبار گر حسابی داری از خود، در حساب ما مباش

4 خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبار ذره باش، اما اسیر آفتاب ما مباش

5 قطره ی ما کار صد دریای رحمت می کند ای گیاه تشنه، نومید از سحاب ما مباش

6 در عنان او نظر کردم به سوی ماه نو گفت ای دیوانه دیگر در رکاب ما مباش

7 از جنون باشد اگر ما گفتگویی می کنیم نیستی دیوانه، در بند جواب ما مباش

8 جای خنجر عشقبازان ترا در سینه نیست ما نهنگانیم، گو ماهی در آب ما مباش

9 ما چو بیهوشیم از کیفیت آن لب سلیم خنده گو بیهوشداروی شراب ما مباش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر