- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاهدان کمتر شناسند آنچه ما را در سرست فکر زاهد دیگر و سودای عاشق دیگرست
2 ناصحا دعوت مکن ما را به فردوس برین کاستان همت صاحبدلان زآن بر ترست
3 گر براند از خانقاهم پیر خلوت باک نیست دیگران را طاعت و ما را عنایت رهبرست
4 می به روی گلرخان خوردن خوش است اما چه سود کاین سعادت زاهدان شهر ما را کمترست
5 چون قلم انگشت بر حرفم منه صوفی که من خرقه کردم رهن مستان و سمن در دفترست
6 ما برندی بر مقام قرب رفتیم و هنوز همچنان پیر ملامت گوی ما بر منبرست
7 داشت آن سودا که در پایت سر اندازد کمال سر برفت و همچنانش این نمنا در سرست