1 زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
2 چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
3 مدعی را اگر آواره نسازم ز درش از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
4 من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید
5 مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
6 حرف وصلی که محال است مگوئید به من آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
7 خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
8 چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
9 توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید