1 ز ره رسید سعیدای دردمند و فقیر به طوف مرقد اسحاق ابن ادهم شاه
2 اگر ملایکه را کار مشکلی افتد ز روی عجز بیارند رو بر این درگاه
3 شبی به خاطرم الهام شد ز حضرت غیب تو دادخواهی [و] سلطان رسد به داد، بخواه
1 حرف هر کس ز فکر خام خود است جنبش هر که از مقام خود است
2 آسمان با وجود این همه شأن متفکر به صبح و شام خود است
1 رفتار محال است ز کوی تو کسی را نبود گذر از یک سر موی تو کسی را
2 از عکس تو عکسی است در آیینهٔ اوهام ور نه خبری نیست ز روی تو کسی را
1 نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را
2 در شب غریبی ها حلقه های زلف او طرفه منزل امنی است خاطر پریشان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به