-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد
2 کسی که کعبهٔ جان دید بیگمان داند که سجدهگاه جز آن آستانه نتوان کرد
3 مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد
4 ترا که گفت که با کشتگان راه غمت اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد
5 به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد
6 فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد
7 مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد
8 بخواه باده و با یار عزم صحرا کن چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد
9 مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار که عیش خوش به چمن بیچمانه نتوان کرد