-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سیلی غمت از دیده خون همی بارم رخ از طپانچه بدینگونه سرخ می دارم
2 گر آوری پی آزار من هزاران ناز هزار گونه نیاز آرم و نیازارم
3 چگونه سر نهم اندر جهان ز خاک درت چو آمده ست به کوی تو سر به دیوارم
4 چه حاجت است مرا مرهم طبیب این بس که چاک سینه ز خاک درت بینبارم
5 اگر چه دست اجل چاکم افکند در جیب گمان مبر که زکف دامن تو بگذارم
6 غم درشت فرو می خورم به یاد رخت به بوی تازه گلی خاربن همی کارم
7 به وصف روی تو جامی ز بس که شعر نوشت چکد گلاب گر اوراق او بیفشارم