- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خلوتخانه وحدت چو بنهادی قدم بیرون دوصد موج حدوث آمد ز دریای قدم بیرون
2 رخت آئینه می جستی که بیند حسن خود کلی ازآن از مخزن حرمت دل آمد محترم بیرون
3 زهی قدرت که انفاس لب جان پرورت دارد که گلهای وجود آورد از باغ عدم بیرون
4 بحکمت از درون خانه نابود لطف تو دو عالم با لباس بود آرد دم بدم بیرون
5 هوای روی جان افروز و سودای سرزلفت رود عمر و نخواهد رفت هرگز از سرم بیرون
6 سپاه عقل می جوید امان برجان که بگریزد چو شاه عشق می آرد بملک دل علم بیرون
7 صفات و ذات را هر دم بود یک مظهر جامع گهی اندر عرب ظاهر گه آید از عجم بیرون
8 کسی کو نوربخش آمد همو شد مظهر ذاتت که اوصاف کمال او بود از کیف و کم بیرون
9 اسیری دل نثار آورد جان دید از تعجب گفت عجب دریست این کامد ز دریای کرم بیرون