- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز درک کنه تو عاجز عقول عاقلان اعقل عالم بوصف گفته لااحصی ازآن
2 عارفان را نیست بهره غیر حیرت زانکه هست درکمال کبریای تو یقین ما گمان
3 کی برد عقل فضولی ره بکنه معرفت؟ قطره کی دارد خبر از قعر بحر بی کران؟
4 اعرف دوران حدیث ما عرفناک چو گفت در ره تو لاف عرفان کی سزد از دیگران
5 در صفات ذات پاک تو زبانها جمله لال خود نیاید بحر اوصاف تو در ظرف بیان
6 نیستی درجا و خالی نیست از تو هیچ جا ذات تو باشدمنزه ازکم و کیف و مکان
7 گرد پیرامون ذاتت کی رسد انس و ملک در کمال وصف تو چون حیرت آرد عقل و جان
8 خیره گردد دیده دل در شعاع مهر ذات چون نشان یابد کسی از نور بی نام و نشان
9 چون اسیری شد فنا در پرتو روی تو یافت از جمال نوربخش تو حیات جاودان