ز ترکتازی آن نازنین سوار از حزین لاهیجی غزل 604

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

ز ترکتازی آن نازنین سوار هنوز

1 ز ترکتازی آن نازنین سوار هنوز مرا غبار بلند است از مزار هنوز

2 عجب که صبح قیامت ز خواب برخیزی چنین که بسته تو را چشم اعتبار هنوز

3 از آن شبیکه به زلف توکرد شانه کشی نمی رود دل و دستم به هیچ کار هنوز

4 اگر چه خط ز طراوت فکنده حسن تو را کرشمه می چکد از چشم فتنه بار هنوز

5 نسیم سنبل زلفت وزید صبح ازل که عطسه ریز بود مغز نوبهار هنوز

6 اگرچه حسن تو از خط شده ست پرده نشین چه نقش ها که برآرد به روی کار هنوز

7 گذشته از دل گرم که یاد عارض او که خوی فشان بود آن آتشین عذار هنوز؟

8 ز تیغ بازی چشمی، مرا ز خاک حزین چو سبزه می دمد انگشت زینهار هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر