ز خاک و باد که هستند از مسعود سعد سلمان قصیده 15

مسعود سعد سلمان

آثار مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب

1 ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب قوی تر آمد بسیار کار آتش و آب

2 بساط پشت زمین و شراع روی هوا ملون است ز رنگ و نگار آتش و آب

3 لباسهای طبیعت نگر که چون بافد سپهر گردان از پود و تار آتش و آب

4 شده هوا و زمین را ز آب و آتش بار مسام تنگ شده رهگذار آتش و آب

5 اگر قرار جبلت ز آب و آتش خاست چرا ببرد جبلت قرار آتش و آب

6 جز آتش خرد صرف و آب دانش محض همی گرفت نداند عیار آتش و آب

7 یسار آتش و آب ار چه سخت بسیار است نه واجب است بدین افتخار آتش و آب

8 که پیش همت بونصر پارسی گه بذل به نیم ذره نسنجد یسار آتش و آب

9 مؤیدی که به حق عنف و لطف سیرت او معین ظلمت و نور است و یار آتش و آب

10 گزیده رادی و مردی جوار همت اوست چنان که خشکی و تری جوار آتش و آب

11 بزرگوارا نشگفت اگر کفایت تو کند بریده ز هم کارزار آتش و آب

12 سوار نیزه و تیغی و خرم و خوش گشت ز تیغ و نیزه بود روزگار آتش و آب

13 ز خشم و عفو تو ایام را درختی رست بر آن دو شاخ و بر و برگسار آتش و آب

14 حصار و حصن دل و دیده عدوی تو شد ز تف و اشک شکم در کنار آتش و آب

15 اگر وقار و سکون نیست آب و آتش را نشد مضا و نفاذ اختیار آتش و آب

16 گرفته کینه و مهرت به نرمی و تیزی همی کشند عنان و مهار آتش و آب

17 بدیع نیست که بر مرکز ارادت او چو چرخ گردد از این پس مدار آتش و آب

18 ز عدل شافی تو سازگار و دوست شوند دو طبع دشمن ناسازگار آتش و آب

19 ز بوی خلق تو بر موضع شتاب و درنگ گل و سمن شکفاند بهار آتش و آب

20 خیال رعب نگارد به پیش هر چشمی مهیب صورتی اندر شعار آتش و آب

21 یلان رعد شغب همچو ابر خون بارند به برق خنجر در مرغزار آتش و آب

22 ز تاب و آتش شمشیر تو به رأی العین قضا ببیند بی شک دمار آتش و آب

23 چو کوهساری خیزد ز آب و آتش رزم که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب

24 چنان که آهن و پولاد سنگ خاره شده است ز طبع و خلقت حصن و حصار آتش و آب

25 چو حکم ماضی و فرمان نافذ تو بدید بجست ماک سکون و وقار آتش و آب

26 چو بور و چرمه تو آب و آتش است به جنگ تو را توانم خواندن سوار آتش و آب

27 همیشه تا به غنیمت ز خاک قوت باد برد به بالا تف و بخار آتش و آب

28 فلک فذلک دارد ز گرمی و سردی به حق برآید جز در شمال آتش و آب

29 ز بیم غارت باشد خزینه گوهر و در به کوه و دریا در زینهار آتش و آب

30 بود قضا و قدر پیشکار اختر و چرخ بود هوا و زمین زیر بار آتش و آب

31 بقات باد که عدل تو حسبت لله به قمع جور ببرد اقتدار آتش و آب

32 جهان به کام تو و کار و بار دولت تو زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب

33 بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود سرای حاسد توپی گذار آتش و آب

عکس نوشته
کامنت
comment