ز دل زبانه آتش که در دهان من است از جامی غزل 164

ز دل زبانه آتش که در دهان من است

1 ز دل زبانه آتش که در دهان من است به شرح داغ دل آتشین زبان من است

2 به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است

3 کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ که سوزی از غم بی داغیم نشان من است

4 تو در میان نه و جان در میان مرا با تو ببین چه فرق میان تو و میان من است

5 به دیده غیر تو را راه کی توانم داد خیال تو چو شب و روز دیده بان من است

6 ز بار دل چو کمانم به جز رقیب مباد نشان تیر دعایی که از کمان من است

7 چه شد که خط تو را جان خویشتن خوانم چرا رسیده چنین بر لب از تو جان من است

8 دلیر نام تو تا بر زبان توانم راند خوشم که گوش رقیبان کر از فغان من است

9 خمیده قامت جامی چو طوق دیدی و گفت چه عار کز تو نه بر گردن سگان من است

عکس نوشته
کامنت
comment