1 ز تیغ خسرو صاحب قرآن سلطان داراشأن به گاه رزم چون اشرف گریزان روز میدان شد
2 طلب از هرکسی مشتاق کردم سال تاریخش خرد گفتا ز تیغ پادشاه اشرف گریزان شد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خونم ز لب بوسه فریب تو هوس ریخت آخر ز غمت خون مرا بین که چه کس ریخت
2 با حسرت گلشن چه کند مرغ گرفتار صیاد چه شد گل به در و بام قفس ریخت
1 برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا که در دوری به یاران قیمت یاران شود پیدا
2 ز جنبش کرد مژگان حال چشمت را بیان اما ز بیتابی نبض احوال بیماران شود پیدا
1 از جسم بکوی یار جان رفت مرغی ز قفس به آشیان رفت
2 از رفتن همرهان صد افسوس تنها ماندیم و کاروان رفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به