- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز راه بیخردی گفت بو الفضولی دی مرا چو دید که جز میل انزوا نبود
2 چه گفت گفت که چون روزگار میگذرد ترا که وجه معاشی ز هیچ جا نبود
3 جواب دادم و گفتم که این مپرس از من ازو بپرس که او بنده خدا نبود
4 ترا که خدمت مخلوق میکنی نان هست مرا که خدمت خالق کنم چرا نبود