- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته
2 سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته
3 دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته
4 چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته
5 نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته
6 شوم تا جان فشان بر وضع بیقیدانهات یکدم میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته
7 به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته