-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز روی ناز و حیا منعم از نیاز کنی نیازمند توام، گر هزار ناز کنی
2 گهی که جانب احباب چشم باز کنی بهر نیاز که بینی هزار ناز کنی
3 همیشه باز کنی چشم لطف سوی کسان چو گویمت که: مکن، از ستیزه باز کنی
4 ز پیش دیده ما گر نهان شدی چه عجب؟ فرشته خویی و از مردم احتراز کنی
5 زمان وصل تو عمر منست، وه! چه شود اگر نشینی و عمر مرا دراز کنی؟
6 هزار سجده کنی، جان من، بآن نرسد که بر جنازه مقتول خود نماز کنی
7 دلا، زدی نفس گرم و آب شد جگرم نعوذ بالله، اگر آه جان گداز کنی
8 نیاز خویش، هلالی، بخلق عرضه مده خوش آنکه روی بدرگاه بی نیاز کنی!