ز روی ناز و حیا منعم از از هلالی جغتایی غزل 408

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ز روی ناز و حیا منعم از نیاز کنی

1 ز روی ناز و حیا منعم از نیاز کنی نیازمند توام، گر هزار ناز کنی

2 گهی که جانب احباب چشم باز کنی بهر نیاز که بینی هزار ناز کنی

3 همیشه باز کنی چشم لطف سوی کسان چو گویمت که: مکن، از ستیزه باز کنی

4 ز پیش دیده ما گر نهان شدی چه عجب؟ فرشته خویی و از مردم احتراز کنی

5 زمان وصل تو عمر منست، وه! چه شود اگر نشینی و عمر مرا دراز کنی؟

6 هزار سجده کنی، جان من، بآن نرسد که بر جنازه مقتول خود نماز کنی

7 دلا، زدی نفس گرم و آب شد جگرم نعوذ بالله، اگر آه جان گداز کنی

8 نیاز خویش، هلالی، بخلق عرضه مده خوش آنکه روی بدرگاه بی نیاز کنی!

عکس نوشته
کامنت
comment