1 ز می به آب فتادن مرا زیان دارد شکسته رنگی من بار زعفران دارد
2 بهار آمد و بی گل شراب نتوان خورد کلید میکده را نیز باغبان دارد
3 بود به قصد دلم زلف صیدبند ترا ز شانه ترکش تیری که در میان دارد
4 جهان خراب شود گر سری زنم به زمین جفای چرخ مرا بس که سرگران دارد!
5 هوای نفس کزو جغد خسته می نالد هما هم از اثرش درد استخوان دارد
6 غریب جانوری همچو من ندیده کسی سلیم گر همه عنقاست، آشیان دارد