ز بنده خسرو فخار اجازتی می خواست از کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

ز بنده خسرو فخار اجازتی می خواست

1 ز بنده خسرو فخار اجازتی می خواست که در غزل ببرم نام آن دلارا را

2 رقیب گفت زنم مشت و بشکنم زنخش مزن بجان تو گفتم چنین زنخها را

عکس نوشته