- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز اقبال تو شاها گفت خواهم یکی مشروح دستی با دلالت
2 من آن عدلم درین معنی به گفتار که در گیتی بخوانندم عدالت
3 مرا یاقوت خاتم سرخ روی است از آن شادی نام با جلالت
4 اگر یاقوت ها هم سرخ رویند ولیکن سرفرویند از خجالت
5 مرا فکرت چنین گفت و درین ریاب به دانش می کند فکرت حوالت
6 چنین دانم که دانش نه ز خود گفت که از روح الامین بود این مقالت
7 هر آنکو این سخن باور ندارد ندارد جز ره جهل و ضلالت
8 درستست این سخن نی مستحیل است که ملکت را نباشد استحالت