- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز وصل او که من پیوسته میپنداشتم روزی دلی دارند یاران خوش که من هم داشتم روزی
2 ثمرها خوردهام زین دانهافشانی کنون اشکم نه آن تخم است پنداری که من میکاشتم روزی
3 ز آهم رفت اثر افغان که در کارم شکست آمد از این رایت که بهر فتح میافراشتم روزی
4 کنون حاصل ندارد تخم اشکم ورنه زین دانه به روی هم چه خرمنها که میانباشتم روزی
5 کنم هردم بیان شوق و گریم این مکافاتش که حرف عشق را افسانه میپنداشتم روزی
6 ننالم چون ز جورت آه رفت آن طاقتم کز تو جفا میدیدم و نادیده میانگاشتم روزی
7 مجو بیطلعت آن مهروَش مشتاق تاب از من ندارم طاقت اکنون ذرهای گر داشتم روزی