-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سبزه گرد لب جوی خط تازه دمید به تازگی خط آیندگان باغ رسید
2 کشید سبزه به زنگار خورده سوزن خویش به هر دلی که ز دی خارهای غصه خلید
3 ز بس که فیض عطا ریخت بر چمن باران ز بار منت او گردن بنفشه خمید
4 چراست گرد لب غنچه گشته غرقه به خون اگر نه صبح به دندان شبنمش نگزید
5 ز لاله شد همه صحرا پر از پیاله لعل خوشا کسی که می عیش ازان پیاله کشید
6 چو سنگ حادثه بسیار شد ز ژاله به باغ گل از توهم آن در شکاف غنچه خزید
7 چو خون گشاد ز رگ ارغوان به نشتر برق هزار قطره برون آمد و یکی نچکید
8 ز نوک خامه جامی هزار گل بشکفت به سوی او چو نسیم قبول شاه وزید
9 کسی که نکته رنگین ز دفترش ننوشت گلی ز باغ معانی به دست خویش نچید