- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس که مستی عشقم ز شرح بیرون است می است اشک جگرگون مگر که او چون است
2 شراب را بود آن گونه زان گلرخسار نه گونه رخ او از شراب گلگون است
3 کمال عشق من و حسن بینهایت او ازان چه خلق تصور کنند بیرون است
4 صبا سلاسل آن طره را مزن بر هم که آن مقام دل صد هزار مجنون است
5 به وعظ شیخ نخواهم ز عشق و باده گذشت چرا که آن گهی افسانه و گه افسون است
6 بیار باده که این پنج روزه مهلت عمر چو بنگری یکی از مکرهای گردون است
7 درون میکده آشوب می غنیمت دان که در برون همه آشوب عالم دون است
8 به چار صفه میخانه شد گدا ساکن فزون به کوکبه از شاه ربع مسکون است
9 خلاف امر به لاف فنا کند فانی طرق بندگی ای دون مگر که ایدون است