-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم خوشا روزی کزین محنت سرا بالین بگردانم
2 ندارد حاصلی، دیدیم فصل زندگانی را چوگل تا چند اوراق دل خونین بگردانم؟
3 در آتش افکنم از باده، کشکول گدایی را به درها تا به کی این کاسهٔ چوبین بگردانم؟
4 ز مستوری پریشان خاطرم کو شور رسوایی که دل در شهر بند طرّهٔ مشکین بگردانم؟
5 حزین در خرقهٔ سالوس آتش می زنم، تاکی به امّید خریداران متاع دین بگردانم؟